قبل از اینکه کتابی را شروع کنیم به خواندن، باید تکلیف چند چیز را برای خودمان روشن کنیم.
اول اینکه در چه اوضاع و احوال و احساساتی به سر میبریم.
در مود عاشقانه و حال خوب کن هستیم، یا دلمان یک کتاب جدی و ایدئولوژیک میخواهد. یا نه، یک طنز یا حتی سفرنامه. تکلیف را روشن کنیم.
دوم، بعد از مشخص شدن حس و حالمان، باید بفهمیم از
این کتاب چه میخواهیم و چه توقعی داریم و قرار است بعد از کتاب به چه برسیم.
با مشخص کردن این دو مورد، قضاوتها و نقدهایمان، از هیجانات به سمت عدالت تغییر درجه میدهد.
.
وقتی به من گفتن که رمان "من پیش از تو" آشغالی بیش نیست، حرفهای بالا به ذهنم رسید. گفتم که تو اول باید بفهمی تو چه حالی هستی و بعدش چی از این کتاب میخوای. من خودم در حالت، ریکاوری ذهن و عاشقانه بودم، دلم تفکرات پیچیده و عمیق و فلسفی نمیخواست، دوست داشتم فیوز چرخ دندههای ذهنیم رو بکشم و برای مدتی در خلاء زیست کنم، توقعم هم از این کتاب، یک اتفاق پیچیده یا قصهی قدرتمندی که من رو به فکر ببره نبود، فقط انتظار داشتم برای مدتی یک رمان عاشقانه و معمولی بخونم. برای همین از این رمان بدم نیومد و اتفاقا شد جزء گزینههایی که ممکنه بعدا بهشون مراجعه کنم.
این حرفها نه فقط در مورد کتاب، بلکه فیلم رو هم شامل میشه. به طور کلی هر چیری که قصه داره.
وقتی فیلم تنگهی ابوقریب رو دیدم، خشنودی چندانی نصیبم نشد، وقتی نقدهای صفر و صدی دربارهاش توی همین بیان خوندم، که ایکس بشدت عاشقش شده اما ایگرگ حالش به هم خورده، عصبی شدم، و بعد به حرفهای ابتداییم رسیدم. من در یک حال و هوا و سطحی بودم و یک توقعی از این فیلم داشتم، دیگری در یک سطح و توقع دیگری بود.
پس فهمیدن اوضاعع و احوالمون و اینکه چه انتظاراتی
از اون قصه داریم، بشدت تعیین کننده است.
درباره این سایت