بسم الله.
در اکنون، کنار این صدای تقتق ساطع از تماس قطرهها با سقف کاذب حیاط، تصمیم گرفتم هر یکی دو هفته یک بار، جمعهها، یک پست برای کتابها و فیلمهایی که در طی اون هفته یا هفتهها دیده و خوندم، بنویسم. ممکنه در یک هفته فقط یک کتاب خونده باشم و هیچ فیلمی در کار نباشه ممکنم هست عکسش رخ بده یعنی چندتا فیلم و کتاب پشت سر هم تو چنته داشته باشم. یا حتی خواندهها و دیدهها انقدر خنثی و بیحرف بوده باشند که خب هیچ.
ممکنم هست یک فیلم یا کتاب انقدر م کبری باشن که اصلا کمتر از یک پست کامل و مجزا براشون رفتن در شأنشون نباشه و من براشون پست جداگانه بنویسم. همه چیز بستگی به همه چیز داره. عنوان این سلسله پستها رو میگذارم هفتهی برفته. خلاقانه نیست اما آهنگش رو دوست دارم.
.
قبل از این که وارد هفتهی برفتهی نخست بشم، البته نمیشه وارد چیزی که به نقطهی تمت رسیده، شد، ولی خب ما فرض رو بر این گذاشتیم که همگی نفری یکی یک چوبدستی هریپاتر داریم. قبل از اینکه چوبدستی رو ت بدم باید بگم که من دختر مودیای هستم و اگر وارد جهانی بشم باید تا فیهاخالدونم لذت زیست در اون جهان رو چشیده باشه تا رضایت بدم به بیرون اومدن. اما مدتی میشه که تصمیم گرفتم کمی این سبک زندگی رو تغییر بدم و ببینم آیا توان و تحمل زیست جهانهای موازی رو دارم یا خیر. البته این حرفها پتانسیل ریخته شدن در یک پست جدا رو داشتن اما من حوصلهی نوشتنشون رو نداشتم و دلم نمیخواست انرژیم با نوشتن تخیله بشه و در حین عمل، پنچر باشم و دست آخر عملیش نکنم. پس کوتاهش کنم، متوجه شدم وقتی خودم رو محدود به یک ژانر میکنم، با تمام سلولها وارد اون جهان میشم و خب طبیعتا یک لذت خارقالعادهای نصیبم میشه، امای کار همین جاست، همین با سر شیرجه زدن به استخر لذت، باعث میشد در پایان مغزم به کف کاشکاری شدهی استخر برخورد بکنه و تا مدتها درد وحشتناکی رو تحمل کنم. لذت عظیم، درد جانکاه بدی رو به دنبال داشت. یک غم و افسردگی شدید.
و اما
تصمیم جدید اینه که به جای اینکه با تمام وجود خودم رو غرق یک دنیا کنم، چند جهان رو باهم پیش ببرم. جهانهای موازی و متعادل کردن بهرهبری از اونها.
خداروشکر تا الان که خیلیهم نتیجه داشته.
.
1) کتاب آسیا در برابر غرب/ مرحوم داریوش شایگان.
به عنوان یک فهیم عربده میزدم که نباید غربزده بشیم، سادات تصمیم گرفته از هویت خودش در برابر تهاجم غرب محافظت کنه، غافل از اینکه نه میدونه غرب چیه و نه هیچ شناختی از هویت خودش داره و به قول آقا شایگان دچار توهم مضاعف شده. کلیهم فوت خرکی و اندیشمند بودن توی خودش دمیده. یک جورایی از چیزی که نمیشناسه دردبرابر چیزی که اصلا نمیشناسه مراقبت کنه. همینقدر تمسخرآور.
کاری با جهانبینی داریوش شایگان ندارم. کاری ندارم بعدها چرا و چی به سرش اومده که از بخشی از حرفاش برگشته ولی این کتاب رو باید خوند. کاری ندارم با چه دیدی دارید زندگی میکنید، چرا اینجاش رو کمی کار دارم، اگه دلتون درد و رنج دانستن نمیخواد و سرشار از تباهی هستید، اتفاقا بخونید این کتاب رو که حداقل به صورت علمی ریشهی تباه بودن رو بدونید و باهاش پز بدید /:
کتاب آسیا در برابر غرب، یک کتاب ریشهایه. حتی از ریشهها هم بیشتر زده به دل خاک. یک زمینه است برای شکلگرفتن جهانبینی ما.
به عنوان تذکر باید بگم که این کتاب مقدمهی سختی داره اما متن اصلی بسیار خوشخوانه. مقدمه خیلی خیلی مهمه و ازش عبور نکنید ولی نترسوندتون.
چون با هود من همین کار رو کرد.
نقدی به این کتاب ندارم. در گودریز نقدهای خوبی نسبت بهش شده و همونها کفایت میکنه.
.
2) کتاب قصههای جزیره/ ال.ام.مونتگومری
وقتی داری لقمههای زمخت و خشکی رو قورت میدی، شک نکن نیاز به یک لیوان دوغ نعنایی خنک داری برای فرو دادن اون لقمه.
کنار آسیا در برابر غرب، نیاز به یک چیز خنک و شیرین داشتم.
قصههای جزیره، کمی یا بیشتر از کمی با سریالش فرق داره. برای خود من اوائل کار ارتباط گرفتن با این کتاب سخت بود. همین که کاراکتر شیرین خاله هتی توی کتاب وجود خارجی نداره و به جاش عمو راجر و خاله الویا هستن به اندازه کافی غم پاش بود، اما کم کم میاد دستت و باهاش دوست میشی و به کیف میآیی.
.
فیلمی در کار نیست.
در عوض شب به شب سریال قصهها جزیره رو همگام با کتابش پیش میبرم. از اونجایی که نسخهی بدون سانسورش زیرنویس فارسی یا انگلیسی نداره عجالتا به همین صداوسیماییش اکتفا کردم و از اپلیکیشن تلوبیون به صورت آنلاین میبینمش.
در جریانم که اکثرا دیدنش و ممکنه بخندید ولی خب من کتابها و فیلمهایی هستن که بیش از شش یا هفت بار خونده و دیدمشون و در آینده بیشترهم میشن.
.
از هفتههای آتی این پستها انقدر طویل و کشدار نخواهند شد.
هر فصل اولی نیاز به یک مقدمه داره و مقدمهها اکثرا سختتر از متن اصلی هستن.
.
علی یار(:
درباره این سایت